لرزهیاب قائم [ژئوفیزیک] نوعی لرزهیاب که بخش نوسانکنندۀ آن تنها در راستای قائم جابهجا شود
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] ناحیه ی به طور قائم ساده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رئوس، تارکها سایر معانی: جمع واژه ی: vertex [ریاضیات] رئوس، تارک ها، قلل [آمار] رأسها
[ریاضیات] رأس های گراف
[زمین شناسی] حلقه ،پیچ، آرایش مدور بخش های مشابه به دور یک محور. - مانند برگهای آرتروفیتها. - صفت: verticillate.
فراهمه [زیستشناسی - علوم گیاهی] گلآذینی فرعی با محور مرکزی نامشخص که از گرزنهای متقابل جانبی بدون پایک تشکیل شده است بهطوریکه گلهای آن متراکم به نظر ...
(گیاه شناسی) فراهم گرزن
پیچیده، چتری، حلقه شده سایر معانی: (گیاه شناسی) فراهمه دار، فراهمه آذین (verticillated هم می گویند) [زمین شناسی] آرایش یافته یا دارای verticil ها. مثلاً دارای پیچ های متوالی شاخه ها که بصورت ...
قارچ ناقص افت گیاهی
پلاستیک وینیل
[شیمی] ذره مجازی
ویروسایستان [زیستشناسی - میکربشناسی] ماده یا عاملی که میتواند تکثیر ویروس را مهار کند