ذره، لفظ، حرف، خرده، ریزه سایر معانی: ریزک، ریزچه، فروهر، خش، خردیزه، پاریزه [شیمی] ذره [عمران و معماری] ذره - دانه - جسم کوچک - ریزه - خرده [برق و الکترونیک] ذره - ذره هر جزء بسیار کوچک ماد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(فیزیک: شعاعی از نور ذرات اتمی که تا حدود سرعت نور شتاب داده شده و در جنگ افزارها به کار می رود) ریزچه پرتو
[برق و الکترونیک] بار ذره
[زمین شناسی] قطر ذره طول خط صافی که از مرکز یک ذره رسوبی (که به صورت یک کره در نظر گرفته شده) می گذرد، ابزار یا پارامتری معمول در بیان اندازه یک ذره.
[برق و الکترونیک] جابجایی ذره
[برق و الکترونیک] جریان ذره
[برق و الکترونیک] برخورد ذره
فیزیک ذرات [فیزیک] شاخهای از فیزیک که به بررسی خواص ذرات زیراتمی، بهخصوص به ذرات ناپایداری میپردازد که در شتابدهندههای ذرات یافت میشوند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
(بخشی از فیزیک که با ذرات اتمی و کارمایه ی آنها سروکار دارد) فیزیک ذرات اتمی، ریزچه فیزیک، فیزیک ذرات
[عمران و معماری] اندازه دانه - اندازه ذره [خاک شناسی] اندازه ذره
[خاک شناسی] تجزیه اندازه ذرات
موجب جزئی [ریاضی] فرمولدار