[نساجی] ابریشم تابیده شده - نخ ابریشم خام
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] فروفکند به آن طرفی از گسل گویند که به نظر می رسد به سمت پائین دست، در مقایسه با طرف دیگر، حرکت کرده است. مقایسه شود با : افکنه .
چرکی، باطلاق، کثافت، (مجازا) سختی، گرفتاری، آدم بی کله، گندیده، فاسد ضایع کردن، فاسد کردن، ضایع شدن، فاسد شدن، رسیدن، عمل آمدن، گیج کردن، خرف کردن
اسم مفعول فعل: رجوع شود به: forsake، واگذاشتن، ول کردن، ترک کردن، ترک گفتن، دست کشیدن از
واژگونی، شکست غیر منتظره، نژند، ناراحت، اشفته، اشفته کردن، اشفتن، مضطرب کردن، بر گرداندن، واژگون کردن، چپه کردن سایر معانی: یک وری کردن یا شدن، چپه کردن یا شدن، واژگون کردن یا شدن، (به پهلو) ...