اخراج، خلع ید سایر معانی: اخراج، خلع ید
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فضولی کردن، مداخله کردن، پادرمیان کار دیگران گذاردن سایر معانی: (در اصل) حقوق و امتیازات بازرگانی کسی را مورد تجاوز قرار دادن، برای سودجویی مداخله کردن