وصیتی، وابسته به وصیت نامه، وصیت شده سایر معانی: وصیتی، وابسته به وصیت نامه، وصیت شده [حقوق] بر مبنای وصیت نامه، به موجب یا مربوط به وصیت نامه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحلیف، گواهی، شهادت، تصدیق امضاء سایر معانی: تصدیق، تصدیق امضا، سوگند [حسابداری] اعتبار دهی [حقوق] تصدیق (امضای) سند، بخشی از سند یا وصیت نامه دایر بر اینکه سند در حضور شهود تنظیم و امضاء شد ...
مکروه، فرومایه، نفرت انگیز، بسیار بد، کریه سایر معانی: بیزار کننده، بیزارگر، آریغ انگیز، منزجر کننده
نفرت انگیزی، کراهت، بدی
بطور منفور
مکروهیت
محقق، بی چون و چرا، غیر قابل بحی سایر معانی: بدون شک و تردید، غیرقابل بحث، مسلم، اعتراض ناپذیر، غیرقابل بحک
فاقد وصیت نامه سایر معانی: بی وصیت نامه، آدمی که بدون وصیت کردن مرده است، متوفی بی وصیت، وصیت نشده، آنچه که با وصیت نامه تقسیم نمی شود [حقوق] بدون وصیت (نامه)، متوفای بدون وصیت (نامه) ...
(حقوق) حکم وصایت، حکم قیمومیت ماترک، حکم یا خطاب دادگاه ذی صلاحیت، خطاب به وصی دائر به اشتغال بامروصایت، حکم وصایت
گواهی خواهی، استشهاد، لابه، اعترا
[حقوق] شرط ارادی (شرطی که اجرای قرارداد را بسته به اراده یا اختیار یکی از متعاملین می کند)
عضو فرقه مسیحیان پروتستان سایر معانی: (مسیحیت) پروتستان (غیر کاتولیک)، (p کوچک) معترض، باز خواستگر، واخواه