دم، مسوده، پیش نویس، لحظه، ان، دقیقه، گزارش وقایع، یادداشت، ریز، کوچک، بسیار خرد، جزئی، صورت جلسه نوشتن، پیش نویس کردن سایر معانی: زمان کوتاه، مسافت پیموده شده در حدود یک دقیقه، اعلامیه، (جم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ریز، کوچک، ریزه، ناچیز سایر معانی: (عامیانه) رجوع شود به: teensy) tiny هم می گویند)، tiny ریز