minute
معنی
سایر معانی: زمان کوتاه، مسافت پیموده شده در حدود یک دقیقه، اعلامیه، (جمع) صورت جلسه، خلاصه ی مذاکرات، برحسب دقیقه سنجیدن، یادداشت کردن یا برداشتن، خلاصه ی مذاکرات را نوشتن، مینوت کردن، مینوت تهیه کردن، (در برخی سنجه ها و در اندازه گیری قوس ها و غیره) یک شصتم، یک شصتم درجه ی قوس، (بسیار) خرد، کم اهمیت، ناچیز، موشکافانه، ریزبینانه، بصورت جمع گزارش وقایع، خلاصه مذاکرات، خلاصه ساختن
[برق و الکترونیک] دقیقه واحد زممان، بربر با 60 ثاینه .
[ریاضیات] یک شصتم ساعت، دقیقه، یک شصتم درجه