طلقی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حساب، شرح، حکایت، داستان، جمع، چغلی، روایت، افسانه، قصه سایر معانی: بازنمود، شرح ما وقع، شایعه، حرف مفت، دروغ، کذب، (قدیمی) حساب، بر آورد، محاسبه، برشمارش، خبرکشی
استعداد یا ذوق موسیقی
(سده های 15 تا 19) سکه ی نقره ی آلمانی، تالر
(قانون حضرت موسی) مجازات مشابه با گناه، قصاص
(گیاه شناسی) تالیپوت (corypha umbraculifera که نوعی نخل بومی هند و جنوب شرقی آسیا است و برگ های بزرگ و پهن دارد)
طلسم، جادو، تعویذ، جادوگرانه سایر معانی: لام چه، چشم آرو
پیش جوابی کردن، حاضر جوابی کردن، تو روی کسی ایستادن [سینما] ارتباط داخلی
به طور تحکم آمیز با کسی حرف زدن، (مانند برتر با مادون یا مهتر با کهتر) صحبت کردن
(با حرف) کسی را به کاری گماشتن، واداشتن، راضی کردن، قانع کردن
حرف زدن آسان است (اگر راست می گویی عمل کن)
به تفصیل درباره ی چیزی کنکاش کردن یا مذاکره کردن، بوسیله بحک شفاهی موضوعی را روشن کردن، مطرح مذاکره قرار دادن