جلوس کردن، قرار گرفتن، نشستن سایر معانی: تمرگیدن، (پرنده) قرار گرفتن، (روی تخم) خوابیدن، (قاضی یا وکیل مجلس و غیره) شاغل بودن، عضو بودن، (دادگاه یا مجلس شورا و غیره) جلسه داشتن، (برای نقاشی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالی کردن، بار خالی کردن، خالی کردن - تخلیه کردن سایر معانی: باراندازی کردن، (بار را) تخلیه کردن، (گلوله ی سلاح گرم را) در آوردن، تهی کردن، (از شر چیزی) خلاص شدن، قالب کردن، (اندوه یا مشکلات ...