گونیا، سطح اریب، منحرف، مورب، غیر مستقیم، مایل، اریب، ضمنی، حاده یا منفرجه، رنده کردن، اریب کردن، اریب وار بریدن یا تراشیدن سایر معانی: نا راست، کنایه آمیز، کج، مبهم (مخالف: رک)، یک وری، غیر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متناسب، در خور، فرا خور، متناسب کردن سایر معانی: همگر، سازوار، برپار [ریاضیات] متناسب کردن، متناسب، درخور
زیبا سایر معانی: زیبا
خوش ریخت، شکیل، خوش اندام، خوش بر و رو، خوش ترکیب سایر معانی: خوش اندام (بویژه زن)، پری پیکر، مه پیکر [زمین شناسی] خود شکل، خوش ریخت، خوش ترکیب، شکیل
مریی، مطبوع نظر، مورد نظر سایر معانی: خوش منظر، خوش منظره، مقبول
(امریکا - خودمانی - زن) دارای بقچه بندی خوب، کمی چاق ولی خوش هیکل
وضع، حالت، پاکیزه، مواظب، مرتب، تر و تمیز، چیدن، تراشیدن، سرشاخه زدن، پیراستن، درست کردن، اراستن، زینت دادن سایر معانی: (در اصل) آماده کردن، مهیا کردن، مجهز کردن، آراستن، تزیین کردن، (سر مو ...
اونیفورم، یک شکل، متحد الشکل، یک ریخت، یکسان، یک دست، یک نواخت، یک نواخت کردن سایر معانی: ثابت، بی تغییر، یکجور، همجور، مشابه، مثل هم، متشابه، هم شکل، تکدیس، همدیس، همگونه، لباس متحدالشکل (م ...
خانوادهای که در آن تقسیمکار خانگی کمتر مشهود است و نقش خانه در زندگی و هویت اجتماعی پررنگتر است [باستانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
تغییر رسانندگی در سطح مقطع جسم رسانایی که نسبت به محور تقارن یکنواخت نیست [فیزیک]
نوعی نقش رویه که در آن طرح دو طرف خط مرکزی رویه همسان است [مهندسی بسپار - تایر]
چینی که دو شیب آن با سطح محوری زاویۀ یکسان دارد|||متـ . چین بهنجار normal fold||| چین ایستاده upright fold [زمینشناسی]