رمزی، کنایهای، حاکی، دال بر، علامت دار، نشان دار، نمادین، نمادی سایر معانی: سمبولیک، اختصاری، کنایه ایsymbolic(al)رمزی، دال، نشان دهنده، رابطه نحوی [برق و الکترونیک] نمادی، نمادین [نساجی] سم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] کد نمادی، رمز نمادی .
[کامپیوتر] دستگاه سمبلیک .
[ریاضیات] صورت نمادی
[ریاضیات] رابطه ی اختصاری
[کامپیوتر] نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی .
نشانگذاری نمادی [برق و الکترونیک] طرز نمایش نمادی
[آمار] پراچوبخط نمادی
[عمران و معماری] ارزش نشانه ای
[ریاضیات] به طور سمبلیک
وابسته بتعالی روحی
جنبه، مشخصات، صفت ممیزه، منش نما، نشان ویژه، مشخصه، خاص، نهادی، نهادین، خیمی سایر معانی: منش، ویژگی، خصوصیت، خصیصه، سرشت، فروزه، (ریاضی - لگاریتم) نمودگر، مشخص (تابع)، ممیز (حلقه)، مبین [حسا ...