خمود، خاموشی، خاموش شدن چراغ ها، قطع کامل برق، خاموشی شهر، متبادل سایر معانی: خاموشی (در اثر کمبود برق یا اشکال فنی و غیره)، از یاد بردن چیز بخصوص، سانسور کردن، جلوگیری از پخش خبر درباره ی م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، وارونه شدن، مانع سررفتن دیگ شدن، وارونه کردن، واژگون شدن، خنک کردن، خنک شدن، دلسرد شدن سایر معانی: (تیر چوبی یا فلزی که همچون ...
توقف، غش، متوقف شدن، همبرش، سنکوپ، حذف هجا سایر معانی: (واژه) واکبری، حذف حرف صدادار (مثلا در تلفظ واژه gloucester)، بیهوشی [سینما] شیوه ضدضرب - ضدضرب / سکته