چابک، تردست، فرز، سریع، سریع السیر، تندرو، چابک دست، باسرعت سایر معانی: تند، تیزپا، تیزرو، ناگهان، ناگهانی، بی معطلی، فوری، بی وقفه، به طور سریع، باتندی (swiftly هم می گویند)، (نساجی - ماشین ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیزپا، بادپای، تندرو
[صنایع غذایی] آزمایش مقاومت روغن به اکسیداسیون : روشی برای اندازه گیری مقاومت روغن به اکسیداسیون. روغن را تا ۱۰۰ درجه حرارت داده و سپس هوا در آن دمیده می شود
زودغضب
[نساجی] سری دوم ماشینهای کارد دو سیلندری پشم
پایانکدرد [علوم پایۀ پزشکی] بیماریای در اوایل کودکی که غالبا براثر مسمومیت با جیوه بروز میکند و با درد و تورم و صورتی شدن و کاهش رشد انگشتان دست و پا و خستگی و بی&zwn ...
واژههای مصوب فرهنگستان
مهارت، عیاری، حیله سایر معانی: زبردستی، کاردانی
تندی، سرعت
شتاب، سرعت، عجله، عجله کردن سایر معانی: تندی، دستپاچگی، هول، شتابزدگی، شتابگری، تعجیل، بی حوصلگی، بی صبری، (نادر) رجوع شود به: hasten
تند، عجول، شتاب زده، دست پاچه، زود رس سایر معانی: عجولانه، شتاب آمیز، کرامند، بی فکرانه، باشتابزدگی، بلامقدمه، بی صبر، ناشکیبا، با آزردگی، از روی دلخوری، با تندی، زود خشم، زودرنج، آتشی مزاج ...
بی پروا، تند و شدید سایر معانی: (آنچه که با نیرو و شدت زیاد حرکت کند) پرخشونت، پرشدت، دیوسان، (کسی که با شتاب و نسنجیده عمل کند) شتابزده، عجول، بی صبر، ناگه کار، بی قرار و دمدمی، تابع امیال ...
بی درنگ، فورا، بفوریت، بدون معطلی، زود، تند