معنی

شتاب، سرعت، عجله، عجله کردن
سایر معانی: تندی، دستپاچگی، هول، شتابزدگی، شتابگری، تعجیل، بی حوصلگی، بی صبری، (نادر) رجوع شود به: hasten

دیکشنری

عجله کن
اسم
hurry, haste, hastiness, precipitance, overhastiness, posthasteعجله
acceleration, haste, hurry, speed, velocity, peltشتاب
speed, velocity, rapidity, rate, pace, hasteسرعت
فعل
hurry up, hie, hurry, haste, hasten, hotfootعجله کردن

ترجمه آنلاین

عجله

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.