ملتمس، درخواست کننده تضرع کننده سایر معانی: استغاثه کننده، دست به دامان شونده، لابه گر، التماس کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سائل، گدا، گرفتار فقر و فاقه، بگدایی انداختن، بیچاره کردن سایر معانی: بچه کاشتن، بچه تولید کردن، پس انداختن، موجب شدن، ایجاد کردن، دریوزه گر، (انگلیس - محبت یا شوخی آمیز) فلان فلان شده، گدا ...
گدا، بی نوا، معسر یا عاجز از پرداخت سایر معانی: لات، آس و پاس، مفلس، بی پول، لات و لوت، (در اصل) مسکین (کسی که با خیرات زندگی می کند)، فقیر [حقوق] مفلس، فقیر