چابک، جسورانه، متکبر، گستاخ سایر معانی: پر رو، جسور، بی پروا، رودار، مطمئن به خود، سرحال، شنگول، سرخوش، کیفور، گستا، خودنما
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متشعشع، تابناک، ساطع، درخشنده، شعاعی، پر جلا سایر معانی: درخشان، تابنده، پرشید، پرنور، نورانی، فروزان، رخشنده، رخشا، شاد و خرم، پر طراوت، پرتاوی، منبع نور، (نجوم) منبع شهاب ها، شهاب چشمه، شه ...
درخشان، براق، افتابی، زرق و برق دار، صیقلی، پرنور سایر معانی: نورانی، شیدناک، تابان، فروزان، روشن، آفتابی، پر جلا