[ریاضیات] جمع بندی جزء به جزء
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] فرایند جمع بندی، فرایند جمع زنی
[ریاضیات] علامت جمع بندی
[ریاضیات] روش مجموع یابی چزارو
[ریاضیات] دستور جمع بندی اویلر
[ریاضیات] حد پایینی جمع بندی
[ریاضیات] فرمول مجموعیابی پواسون، دستور جمع بندی پواسن [آمار] فرمول مجموع یابی پواسون
دست یابی، انجام، موفقیت، پیروزی، کار بزرگ سایر معانی: پیشرفت، نیل، حصول، کامیابی، دست آورد، تحقق
حساب، براورد، محاسبه، محاسبات سایر معانی: آمارش، برآورد، برداشت (در اثر محاسبه)، پیش اندیشی (به ویژه اگر از روی خودپرستی باشد)، پیش دستی [حسابداری] محاسبه [عمران و معماری] محاسبه [ریاضیات] ح ...
انجام، اتمام، خاتمه، تکمیل سایر معانی: پایان یابی، فرجامش، پری، تکمیل بودن، آزگاری [ریاضیات] تکمیل، کامل سازی، کامل ساختن
زمینه، اجمال سایر معانی: نمای کلی، ورانداز، ارزیابی، نمودار
خاتمه، نطق ختامی نمایش، بخش اخر کتاب یا مقاله سایر معانی: سخن اخر، ختم مقاله