طالب، متقاضی، داوطلب، درخواستگر، تقاضا کننده سایر معانی: درخواست دهنده، کارجو، کارخواه [حسابداری] متقاضی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کج کلاه، جوان شیک، مردیکه خیلی بزن توجه دارد سایر معانی: (قدیمی) شیک پوش، فکلی، خودآرا
متقاضی، ملتمس، استدعاء کننده، ملتمس، مستدعی سایر معانی: لابه گر، دست به دامان، خواهشگر، التماس آمیز، لابه آمیز، استغاثه آمیز، استدعا کننده