[زمین شناسی] تنگه - باریکه ای از آب که دو دریای مجاور را بطور طبیعی به یکدیگر متصل سازد.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ژاکت ویژه خفت کردن دیوانگان سایر معانی: روپوش باز دارنده (که برتن دیوانه های خطرناک و غیره می کنند و جلو حرکت دست و بازوی آنان را می گیرد)، کت بند، ژاکت مهار کننده، هرچیز بازدارنده، بازدار، ...
محدود، با تور محکم بسته، کرست بسته، شکمبند دار، در فشار سایر معانی: straightlaced باتور محکم بسته شده، منحصر، دارای نوارهای تنگ (مانند شکم بند یا کرست)
تنگه ی باس (که استرالیا را از جزیره ی تاسمانی جدا می کند)
تنگه ی برینگ (که آلاسکا را از سیبری جدا می کند)
تنگه ی کوک (که جزیره ی شمالی زلاندنو را از جزیره ی جنوبی آن جدا می کند)
تنگه ی داویس (میان گرینلند و جزیره ی کانادایی بافین)
تنگه ی هادسن (که خلیج هادسن را به اقیانوس اطلس وصل می کند)
بحران، موقع بحرانی سایر معانی: شور، بزنگاه، سرگشتگی، شوریدگی، نقطه ی عطف، سختی، پریشان حالی، شور بیماری، اوج بیماری، بحبوحه ی مرض، نقطه ی عطف مرض، کریز، بحرانی، شوریده، شورین [ریاضیات] بحران ...
شهر دیترویت (در ایالت میشیگان ـ امریکا)
سختی، مشقت، محظور، اشکال، عقده، مشکل، مضیقه، دشواری، زحمت، گرفتگیری، مخمصه سایر معانی: بغرنجی، صعوبت، دقمصه، هچل، گرفتاری، درد سر، مانع، فلاکت، تنگنا، درماندگی، جنگ و دعوا، ستیزگری، جنگ و ست ...
اورژانس سایر معانی: اضطراری، فوق العاده، ناگه آمد، ناگهانی، ناگه آیند، وضع اضطراری، وضع فوق العاده، شرایط ناگهانی، نهاد ناگه آیند، امر فوق العاده و غیره منتظره، حتمی، ناگه اینده [برق و الکتر ...