فعالیت، حرکت، جنبش، تکان دادن، جم خوردن، بهم زدن، حرکت دادن، به جنبش دراوردن، بجوش آوردن، تحریک کردن یا شدن سایر معانی: (ملایم یا کم) تکان دادن، همزدن، بشولاندن، جم دادن، (معمولا با: in یا i ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(امریکا - خودمانی) دیوانه در اثر زندان طولانی
(خوراکپزی چینی - با سرعت و همزدن مدام سبزیجات خرد کرده را در ماهیتابه) سرخ کردن
شوراندن، تحریک کردن، برانگیختن، راندن
(نوعی موتور درون سوز) موتور استیرلینگ
[ریاضیات] فرمول استرلینگ
[آمار] ماتریس استرلینگ
[نساجی] دیگ دارای همزن - دیگ با همزن
[شیمی] همزن [نساجی] همزن
[شیمی] اجاق برقی همزن دار
بهم زننده، تکان دهنده، پر تحرک، هیجان اور سایر معانی: مهیج، شورانگیز، پر شور، فعال، پر کنش، پر مشغله، پر رونق [نساجی] به هم زدن [ریاضیات] به هم زدن
[شیمی] تیغه همزن، پره همزن