جا دادن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، فرو کردن، نشاندن، جاسازی کردن، در درون کار کردن سایر معانی: (آجر و غیره) کار گذاشتن، قرار دادن، به خاطر سپردن، (در ذهن) نقش بستن، ریشه دواندن، جاگرفت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(عامیانه) مماشات نکردن، نرمش به خرج ندادن، سازش نکردن، سخت گیری کردن
نیزه، سخمه، نیشتر زدن، نیزه زدن سایر معانی: پراندن، افکندن، زوبین، سواره نظام (به ویژه مجهز به نیزه)، هر آلت نیزه مانند: نیزه ی ماهیگیری، نیشتر (lancet هم می گویند)، نیزه پراندن به، ضربت نیز ...