خود رو، اتومبیل، ماشین متحرک خودکار، ماشین خودرو سایر معانی: ماشین سواری، خودرو (سواری نه باری)، اتومبیل راندن، اتومبیل سوار شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خودروِ سفری [حملونقل درونشهری - جادهای] خودروی که صندلی عقب آن قابل برداشتن یا تا شدن باشد و صندوق عقب نداشته باشد|||متـ . سفری ...
واژههای مصوب فرهنگستان