صورت حساب، سند، نوک، اسکناس، منقار، لایحه، قبض، لایحه قانونی، برات، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن، نوک بنوک هم زدن، صورتحساب دادن سایر معانی: مخفف اسم خاص: william، قلم به قلم حساب کردن، بیجک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی