تف، بزاق، خلط سینه سایر معانی: تف همراه با اخلاط، اخ تف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوی، بزاق، اب دهان، خدو سایر معانی: آب دهان، خیو (spittle و spit هم می گویند) [علوم دامی] بزاق
رطوبت، تف، بزاق، اب دهان، خدو، سیخ کباب، میله، شمشیر، دشنه، سیخ، بسیخ کشیدن، اب دهان پرتاب کردن، تف انداختن، به سیخ کشیدن، بیرون پراندن سایر معانی: (کباب) سیخ، با سرنیزه یا نیزه فرو کردن، (ج ...