معنی

رطوبت، تف، بزاق، اب دهان، خدو، سیخ کباب، میله، شمشیر، دشنه، سیخ، بسیخ کشیدن، اب دهان پرتاب کردن، تف انداختن، به سیخ کشیدن، بیرون پراندن
سایر معانی: (کباب) سیخ، با سرنیزه یا نیزه فرو کردن، (جغرافی) باریکه، زبانه، دماغه ی شنی، تف کردن (یا انداختن)، خدو انداختن، آب دهان انداختن، (با: out) از دهان بیرون افکندن، (تف کنان یا با خشم و دهان کف کرده) گفتن، بالا آوردن، (از دهان) بیرون دادن، (صدایی شبیه تف کردن ایجاد کردن) جزجز کردن، پت پت کردن، پس پس کردن، هیس هیس کردن، نم نم باریدن، آهسته برف (یا باران) آمدن، (بیرون) افکندن، پراندن، انداختن، خیو، نم نم باران، برف خفیف، سی  کباب، بسی  کشیدن، سورا  کردن، مثل تف بیرون پراندن
[عمران و معماری] زبانه - دماغک - دماغه - باریکه
[زمین شناسی] باریکه، برجستگی درازی از ماسه که از خشکی به دهانه خلیج مجاور کشیده می شود.
[بهداشت] آب دهان - آب دهان انداختن
[آب و خاک] دماغه

دیکشنری

تف انداختن
اسم
spit, spittle, sputumتف
skewer, ramrod, grill, poker, spit, prodسیخ
saliva, sputum, spit, slobberبزاق
sword, saber, blade, scimitar, knife, spitشمشیر
rod, bar, shaft, beam, probe, spitمیله
moisture, humidity, wet, dampness, damp, spitرطوبت
skewer, spitسیخ کباب
sticker, stiletto, stylet, dirk, bowie knife, spitدشنه
spittle, saliva, slaver, spit, slobberاب دهان
saliva, spitخدو
فعل
spitاب دهان پرتاب کردن
spitتف انداختن
spitبه سیخ کشیدن
broach, spit, trussبسیخ کشیدن
spitبیرون پراندن

ترجمه آنلاین

تف

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.