شرکت درونگذارده [اقتصاد] شرکتی که حاصل درونگذاری باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
اثر، فرع، نتیجه، عاقبت، نتیجه منطقی، دست اورد، پی امد، بر امد سایر معانی: برآیند، اهمیت، کرامندی، مقام رفیع، پایه ی بلند، نفوذ زیاد، معلول، تالی، عاقبت (عواقب)، نتیجه گیری، رابطه ی معلول با ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نسل، زاده اولاد سایر معانی: نزولی، فروسوی، زیرسوی، نازل، فرودی، شیبدار (descendent هم می نویسند)، نواده، ازتبار (کس یا قوم بخصوص)، خلف، (جمع) اعقاب، نبیره، (چیزی که از چیز دیگر ناشی شده است) ...
تجسم، مجسم سازی، مادی سازی
درونگذاری [اقتصاد] فروش بنگاه وابسته به شرکت مادر (parent company) با هدف ایجاد شرکت جدید