سخنگو، گوینده، سخن ران، ناطق، متکلم، حرف زن، رئیس مجلس شورا سایر معانی: کسی که حرف می زند، گویشگر، - زبان، سخنور، رییس مجلس شورای ملی، رئیس پارلمان، (آمریکا - s بزرگ) رئیس مجلس نمایندگان (عن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] بلندگوی هم محور بلندگویی که قسمت تولید صدای زیر ( تویتر ) آن در مرکز قسمت تولید صدای بم ( ووفر ) قرار گرفته است .
بلندگوی در [قطعات و اجزای خودرو] بلندگویی که بر روی در خودرو نصب میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] بلندگوی بوقی بلندگویی که عنصر تابشگر آن از طریق یک بوق با هوا یا محیط دیگر تزویج می شود.
[برق و الکترونیک] امپدانس بلندگو مقدار مجاز امپدانس پیچک صدای بلندگو که متناظر با امپدانس خروجی تقویت کننده ای است که بلندگو باید به آن وصلشود تا به عملکرد نامی خود برسد . مقادیر امپدانس 4و8 ...
بومیزبان [زبانشناسی] فردی که زبان مشخصی را بهعنوان زبان مادری فراگرفته است |||متـ . گویشور بومی
خودم، من خودم، شخص خودم سایر معانی: (ضمیر برای تاکید) خودم، (ضمیر بازتابشی - اول شخص مفرد) خودم را، به خودم، (شبیه اسم یا صفت ملکی - ضمیری) خود خودم، به تمام معنی خودم، (قوی تر از: i) خود من ...
عالم در علم بدیع، اموزگار معانی بیان سایر معانی: سخندان، کارشناس معانی بیان، استاد علم بدیع
سخنران، ناطق، سخنور
سخنگو، سخن ران سایر معانی: سخنگو (معمولا مرد)، ناطق
سخنگو (مرد یا زن)
سخنگوی زن سایر معانی: سخنگوی زن