(نیمه شوخی) همسر، زوجه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یار، دوست سایر معانی: دوست محرم یاصمیمی یاهمدم
جانور، موجود، افریده، مخلوق، سرشت سایر معانی: (لحن ترحم آمیز یا تحقیرآمیز و غیره) انسان، موجود (عجیب و غریب مثلا از فضا)، موجود تصوری، کسی یا چیزی که کاملا به دیگری وابسته و یا زیر سلطه ی آن ...
عابد، مذهبی، دین دار سایر معانی: (بسیار مذهبی) پارسا، زاهد، متدین، مومن، متعصب، (رعایت کننده ی حرمت مقدسات) پرخضوع و خشوع، از ته دل، صمیمانه، قلبی، صادق، صمیمی، اهل اخلاص، صدیق، بی شیله پیله ...
تلقین، یکدلی، انتقال فکر سایر معانی: همدلی، هم احساسی، احساس یگانگی (با همدردی: sympathy مقایسه شود)، هیپوتیزم و روانشناسی انتقال فکر [سینما] تشریک احساس
بوسه ی فرانسوی (دهان در دهان و دو زبان در تماس)
رفیقه، دلبر سایر معانی: دوست دختر، معشوقه
خدا، تعالی، خداوند، ایزد، الله، پروردگار، یزدان، یاهو سایر معانی: (g بزرگ) خدا، کردگار، دادار، معبود، الهه، بت، دارگونه، شخص یا چیز مورد پرستش یا تکریم، خداوندگار
اصل شکایت، اصل غصه، مایه غم، شکایت رسمی، شکوائیه سایر معانی: شکوه، شکایت، علت نارضایتی، غصه و غم [حقوق] بخش اصلی و عمده دعوی (یا اتهام یا کیفرخواست)
روح، جان، باطن
مشتاقانه سایر معانی: زیاد، سخت، بشدت، با تشدیدیا تاکید، باتوجه و سرمایه زیاد، بطورعلمی
دوام، عمر، جان، حیات، مدت، زندگی، زیست، دوران زندگی، حبس ابد، رمق سایر معانی: انسان زنده، آدم جاندار، شخص، نفر، موجودات، طبقه ی ویژه ای از جانداران، زیست مندان، زندان ابد، برای تمام عمر، مای ...