[ریاضیات] گروه حل پذیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بخشیدنى، امرزیدنى، بخشش پذیر، قابل عفو
حل نشدنی سایر معانی: غیرقابل حل، گشودناپذیر، نامحلول، غیر قابل تبدیل به پول نقد
نیم حل پذیر
[ریاضیات] گروه زبر حل پذیر
محلول، حل شدنی، قابل حل، حل پذیر سایر معانی: (در آبگونه) حل شدنی، واگشاپذیر [شیمی] انحلال پذیر، حل پذیر [مهندسی گاز] قابل حل، حل شدنی [نساجی] قابل حل - محلول [ریاضیات] قابل حل، حل پذیر، حل ش ...