سرباز وار، در خور سرباز، وابسته به سرباز خوب، سرباز منشانه، سرباز وارانه، دلیرانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جنگجو، جنگی، نظامی، لشکری، مریخی سایر معانی: وابسته به یا مناسب جنگ، رزمی، حربی، مشتاق جنگ و دعوا، رزمجو، سلحشور، ارتشی