احیا کردن، دوباره جان بخشیدن، نوجان کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بهبودی یافتن، شفاء یافتن، نیروی تازه یافتن سایر معانی: (زیان وخسارت وغیره) جبران کردن، (چیز از دست رفته را) دوباره به دست آوردن، (بیماری) بهبود یافتن، خوب شدن، بازیافتن، حال امدن ...
زنده کردن، احیا کردن، رستاخیز کردن سایر معانی: رستاخیز کردن یا شدن، (دوباره) زنده کردن، (از عالم مردگان) بازخیزاندن، خیزاندن، بازخیزیدن، خیزیدن، دوباره رواج دادن، باب کردن
بهوش اوردن، نیروی تازه دادن سایر معانی: رجوع شود به: revive [ریاضیات] احیاء کردن