پوزخند، پوزخند زدن، لبخند مغرورانه زدن سایر معانی: نیش باز کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لبخند دار، زلال، صاف
تظاهر، ادا و اصول، دهن کجی، شکلک، نگاه ریایی سایر معانی: (به منظور لودگی یا تمسخر) شکلک در آوردن، دهن کجی کردن، (از شدت درد یا تنفر و غیره) قیافه ی خود را در هم کشیدن، صورت خود را معوج کردن، ...
دام، خنده، پوزخند، نیش وا کردن، دام افکنی، خنده نیشی، دندان نمایی، پوزخند زدن سایر معانی: (به طور دندان نما) تبسم کردن، لبخند گشاده زدن، (برای تحقیر یا تمسخر) نیشخند زدن، (با نیش باز) تبسم، ...
اخم، معوج سازی (صورت)، شکلک
لب، گربه، دخترک، چهره، زن جوان سایر معانی: (زبان کودکان) گربه، پیشی، دهان، پوز، (خودمانی)، صورت، عنق، پک و پوز، چرک