دود بخار، مه دود، غبار شبیه مه رقیق [آب و خاک] غبار دودمه، غبار شبیه به مه شدید
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیرگی، مه، مه سفید، ابهام، تیره کردن، مه گرفتن، مه الود بودن سایر معانی: هر چیز مه مانند، غبار، دود، ابر، میغ، ماغ، تزم، سرگشتگی، گیجی، گیج کردن، متحیر کردن، سردرگم کردن، سر درنیاوردن، مه گر ...