روباه بازی، روبه صفتی، دورویی، کفک زدگی، فاسدشدگی، ترشیدگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر، حاشیه نوشتن بر، خوش نما کردن، تفسیر کردن، تاویل کردن، صیقل دادن، برق انداختن سایر معانی: مخفف: glossa ...
نرمی، صافی، براقی