حک شده سایر معانی: (verb transitive) حک کردن، تراشیدن، کنده کاری کردن، بریدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چاک چاک، ریش ریش، تکه تکه، پاره شده، درهم دریده سایر معانی: اسم مفعول: tear