(عامیانه) 1- سرزنش کردن، نکوهش کردن 2- تودهنی زدن، وادار به سکوت کردن، ناگهان توقیف کردن، متوقف ساختن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(مالیات یا قیمت و غیره ی چیزی را) افزودن، بالابردن
(انگلیس - خودمانی)، شیک، مجلل
پوشش تگرگی، ناگهان، بی پروا، عجول وبی دقت سایر معانی: کار سردستی، کاری که با شتاب و بی دقتی انجام شود، غفلتا، عینا، کاری که سرسری یا از روی بی پروایی انجام دهند
گیج، از خود بی خود، سرمست، بی مهابا سایر معانی: گیج در اثر مشت خوردن، (خودمانی)، (در اثر ضربه به سر) گیج، مات
کمدی بزنبکوب [سینما و تلویزیون] نوعی کمدی تند و پرسروصدا که در آن از مضحکه و حرکات بدنی و شوخیهای بیپرده و مانند آن بسیار استفاده میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
تظاهر بصمیمیت کردن، چاخان کردن سایر معانی: تظاهر بصمیمیت کردن، چاخان کردن
آدمی که برای تشویق دست به شانه و پشت دیگران می زند، زیاده نما، پر رو و چاخان
پیستونلرزی [قطعات و اجزای خودرو] لرزش پیستون در داخل سیلندر که ناشی از خلاصی بیشازحد پیستون است
علاوه بر آسیب رساندن توهین هم کردن
چرکی، باطلاق، کثافت، (مجازا) سختی، گرفتاری، آدم بی کله، گندیده، فاسد ضایع کردن، فاسد کردن، ضایع شدن، فاسد شدن، رسیدن، عمل آمدن، گیج کردن، خرف کردن
بی حرمتی، هتاکی، رودررویی، خفت، خوار کردن، اشکارا توهین کردن، روبرو دشنام دادن سایر معانی: توهین کردن، (عمدا) رنجاندن، تحقیر کردن، خوار و خفیف کردن، خوار سازی، آبروریزی، اهانت، جلو (کسی) ایس ...