(عامیانه) رجوع شود به: sissy، sissy خواهر، دختر، مردیا بچه زن صفت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دختر، خواهر، مردیا بچه زن صفت سایر معانی: (عامیانه)، (مرد یا پسر) زن صفت، دختروار، نازک نارنجی، آدم ترسو، بزدل، sissified خواهر
(میله ای که برای تکیه دادن در پشت زین دوچرخه یا موتور سیکلت تعبیه می کنند) تکیه ی زین
اواخواهر
(لاتین: عین حرف های او - در مورد نقل قول به کار می رود) نقل قول بدون کم و کاست، عین بیانات و گفته شخص
اهل ایالت می سی سی پی (در امریکا) [زمین شناسی] زیردوره می سی سی پین، متعلق به دوران پالئوزوئیک، دوره کربونیفر بین 360 تا 325 میلیون سال پیش. این اسم برگفته است از ریورولى واقع در مى سى سى پى ...
کودک مانند، طفل مانند سایر معانی: طفل مانند، کودک مانند
زن صفتی سایر معانی: زن گونگی، رفتار زنانه، زنسانی، زن خویی
با نامردی، نامردانه، ناجوانمردانه، بزدل، زن صفت، زنانه
(صدایی که دارای همه ی بسامدهای شنودپذیر توسط انسان است) صدای چند بسامدی [کامپیوتر] نویز سفید صدایی متشکل از نوسانهای اتفاقی با مقادیر انرژی برابر در تمام فرکانس ها. این صدا، مانند صدای هیس ه ...