کبود، نا امید، بی رنگ، پیر، کهنه، باستانی، خاکستری، سفید، سفید مایل بخاکستری، سفید شونده، رو به سفیدی رونده، بد بخت سایر معانی: رنگ خاکستری، دیز، دیزه، (موی سر) سفید، جوگندمی، تیره و تار، غم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقره، سیم، پول نقره، نقره پوش کردن، نقره فام شدن سایر معانی: پول، ثروت، مال و منال، نقره فام، سیمین فام، سیمگون، سفید خاکستری، نقره ای، دارای نقره یا روکش نقره یا آب نقره، وابسته به نقره، (پ ...