نقره، سیم، پول نقره، نقره پوش کردن، نقره فام شدن سایر معانی: پول، ثروت، مال و منال، نقره فام، سیمین فام، سیمگون، سفید خاکستری، نقره ای، دارای نقره یا روکش نقره یا آب نقره، وابسته به نقره، (پ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(سابقا - امریکا) اسکناس قابل تبدیل به نقره
محبت مادر وفرزندی، همبستگی مادر وفرزند
[شیمی] کولن سنج نقره ای
[سینما] هالوژن نقره - هالوژنهای نقره
سیمینه ای که زردر ان کار کرده باشند
[برق و الکترونیک] پیل اکسید نقره، پیل اکسید نقره - روی، پیل نقره - روی پیل کم - ولتاژ اولیه که معمولاً به صورت پیل دکمه ای برای تغدیه ساعتها، زرمان سنجها، سمعکها و مدارهای قابل حمل کم مصرف د ...
(جانورشناسی) پرچ نقره فام (bairdiella chrysoura - بومی کرانه ی خاوری امریکای شمالی)
نقره داده، نقره اندود، اب نقره، ظرف نقره سایر معانی: ظروف نقره ای (یا آب نقره دار)، آب نقره دادن، بانقره اندودن
[نساجی] چاپ نقره ای
(ارتش امریکا - برای دلاوری در جنگ داده می شود) نشان ستاره ی نقره ای
بلیغ، سلیس، روان، شیرین زبان، زبان آور، فصیح، چرب زبان