یک وری سایر معانی: از یک طرف، از یک سوی، یکسویه، یک طرفه، از پهلو، یک بری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیراینده سایر معانی: از پهلو [ریاضیات] از پهلو، جانبا
گونیا، سطح اریب، منحرف، مورب، غیر مستقیم، مایل، اریب، ضمنی، حاده یا منفرجه، رنده کردن، اریب کردن، اریب وار بریدن یا تراشیدن سایر معانی: نا راست، کنایه آمیز، کج، مبهم (مخالف: رک)، یک وری، غیر ...