(پول و بودجه و غیره) کسری، کمبود، کسر، کمداشت، کمداشت a budget shortfall کسر بودجه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عدم، فقدان، نبودن، کسری، احتیاج، نداشتن، ناقص بودن، فاقد بودن، کم داشتن سایر معانی: کمبود، کمداشت، کمبود داشتن، کسرداشتن، ناداشت، نایابی، (با: in یا for یا of) نیاز داشتن، بی بهره بودن، پیشو ...
کمی، تنگی
کمی، کمیاب