[حسابداری] بارنامه دریافت کالا برای حمل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حمل مجدد سایر معانی: حمل مجدد [حقوق] انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری، انتقال بکشتی دیگر، انتقال بنقلیه دیگر [حقوق] انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر [ریاضیات] تبادل، ترابری
بار، بار کشتی، محموله دریایی سایر معانی: محموله، بار (به ویژه بار کشتی و هواپیما و ترن و کامیون)، فرسته، pl بارکشتی [عمران و معماری] بار [صنعت] محموله، کالا، بار
ارسال، حمل، محموله سایر معانی: تحویل، فرستادن، سپارش، بار، مرسوله، فرسته [حسابداری] امانی [حقوق] محموله بار [ریاضیات] حمل، مرسوله، ارسال، محموله
بار کشتی، محموله، بارگیری، عمل بار کردن سایر معانی: بار، کالای بار شده
حامل، وسیله نقلیه، حمل و نقل، بارکش، ترابری، ترابری کردن، نقل و انتقال دادن، بردن، حمل کردن، از جا در رفتن، از خود بیخود شدن سایر معانی: ترا بردن، ترابرد کردن، باربری کردن، حمل و نقل کردن، ا ...