[ریاضیات] گوشه ی تیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آب و خاک] لبه تیز، تاج لبه تیز
[آب و خاک] سرریز لبه تیز
[عمران و معماری] قوس تند
[عمران و معماری] سرریز لبه تیز
[سینما] فوکوس تند و شدید - وضوح کامل [ریاضیات] نکته های باریک
[آمار] فرض صفر مشخص
[سینما] تصویر واضح
[ریاضیات] پیچ مثلثی نوک تیز
[آمار] مدل شارپ و لوتکا
تند کردن، تیز کردن، تقلب کردن، تیز شدن، نوک تیز کردن سایر معانی: تند کردن یا شدن، شدید کردن یا شدن [کامپیوتر] دقیق کردن، تیز کردن- فیلتری که تمرکز بر یک ناحیه ی تعریف شده را دقیق تر می کند. ...
تیز کننده، مداد تراش، تیز گر سایر معانی: تیز کننده، مداد تراش، تیز گر