برنشاندن [مهندسی مخابرات] برقرار کردن شرطی خاص، ازجمله یک کردن بیت یا صفر کردن دستگاه شمارش
واژههای مصوب فرهنگستان
سرمشق (دیگران) شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
1- جدا کردن، سوا کردن 2- (برای کاری) نگهداشتن، کنار گذاشتن
[آمار] روش کنار گذاشتن
ناچیز شمردن، تحقیر کردن، به مبارزه طلبیدن
[ریاضیات] سازنده ی مجموعه
نجاری اسکنه ته پهن
طراحی صحنه [سینما و تلویزیون] طراحی و ساخت صحنهها براساس فیلمنامه، متناسب با انتظارات طراح تولید
[سینما] صحنه آرایی (طراحی صحنه )
نوشتن، یادداشت کردن، پیاده کردن، نشاندن، بزمین گذاشتن سایر معانی: 1- قراردادن، کار گذاشتن 2- زمین گذاشتن 3- (هواپیما) نشاندن، فرود آوردن 4- نوشتن، ضبط کردن 5- وابسته دانستن (به چیزی)، نسبت د ...
صحنهپرداز [سینما و تلویزیون] دستیار صحنهآرا و مسئول وسایل صحنه که چینش و آرایش اثاثیه و وسایل صحنه بر عهدۀ اوست
عازم شدن سایر معانی: 1- چاپ کردن، منتشر کردن 2- گفتن، بیان کردن