دفن کردن، زیر خاک کردن، مقبره ساختن سایر معانی: در گور گذاشتن، خاک کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بخاک سپاری، مراسم تشییع جنازه، مراسم دفن، مجلس ترحیموتذکر، دفنی، وابسته به تشییع جنازه، وابسته به ایین تشییع جنازه سایر معانی: (مراسم ختم و به خاک سپاری) خاک سپاری، کفن و دفن، آیین سوگواری، ...
دفن، بخاک سپاری، در قبرگذاری سایر معانی: دفن، بخاک سپاری، در قبرگذاری
دفن کردن، بخاک سپردن، در خاک نهادن سایر معانی: (جسد) در خاک کردن، به خاک سپردن
دفن، تدفین، بخاک سپاری، ایین تدفین سایر معانی: به خاکسپاری، خاکسپاری
آرامگاه صخرهای [باستانشناسی] گوری که در سنگ یا صخره کنده شده باشد|||متـ . گوردخمه
واژههای مصوب فرهنگستان
گوری که در سنگ یا صخره کنده شده باشد|||متـ . گوردخمه [باستانشناسی]