سائل، گدا، گرفتار فقر و فاقه، بگدایی انداختن، بیچاره کردن سایر معانی: بچه کاشتن، بچه تولید کردن، پس انداختن، موجب شدن، ایجاد کردن، دریوزه گر، (انگلیس - محبت یا شوخی آمیز) فلان فلان شده، گدا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دزد، مختلس سایر معانی: دزد، مختلس