[پلیمر] آستر پشتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رجز خوان، پر سر وصدا
[نساجی] باز کننده چروک ( صاف کننده پارچه )
کار منقور، هنر منبت کاری، قلمزنی کردن سایر معانی: حکاکی روی استخوان (به ویژه استخوان نهنگ و غیره که در مسافرت های طولانی ملوانان انجام می دادند)، استخوان نگاره، اشیاء منبت کاری یا حکاکی شده ...
[نساجی] تمایز رنگی
[برق و الکترونیک] ممیز تفاضلی مداری که تنها به پالسهایی اجازه عبور می دهد که دامنه ی آنها بین دو مقدار معین و مخالف صفر باشد.
جدا کننده، تفکیک کننده، مشخص کننده سایر معانی: (ریاضی) مبین، ممیز، تابع مبین [ریاضیات] مبیّن [آمار] تشخیص دهنده
تابع مبیّن [ریاضی] تابعی که مبین معادلۀ مفروض باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] مبین یک معادله ی چندجمله ای
[ریاضیات] تجزیه و تحلیل تمایزی
[آمار] تشخیص خطی فیشر
تبعیض جنسیتی [جامعهشناسی] رفتار ناخوشایند با زنان بر پایۀ این باور مردسالارانه که زنان ویژگیهای نامطلوبی دارند