خط خطی کردن، خرچنگ قورباغهای نوشتن، بد نوشتن، با شتاب نوشتن، نامرتب وغیر استادانه نقاشیکردن، گشاد نشستن سایر معانی: (نوشتن یا رسم کردن) بد نوشتن، خرچنگ قورباغه نوشتن، ناخوانا نوشتن، بدنویسی، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خط، دست خط سایر معانی: دست نویسی، دست نوشته، سبک دست نویسی، (قدیمی) نسخه ی خطی
یاوه، مزخرف، مهمل، حرف پوچ، خارج از منطق، یاوگی سایر معانی: چرند، پرت و پلا، کتره، دری وری، جفنگ، چرت و پرت، ترهه (ترهات)، شر و ور، (رفتار) بی ادبانه، گستاخانه، احمقانه، نامعقول، زشت، (واژه ...