معنی

خط خطی کردن، خرچنگ قورباغهای نوشتن، بد نوشتن، با شتاب نوشتن، نامرتب وغیر استادانه نقاشیکردن، گشاد نشستن
سایر معانی: (نوشتن یا رسم کردن) بد نوشتن، خرچنگ قورباغه نوشتن، ناخوانا نوشتن، بدنویسی، خط بد، ترسیم بد

دیکشنری

خراش دادن
فعل
scrawl, stripeخط خطی کردن
scrawlخرچنگ قورباغهای نوشتن
scribble, scrawlبد نوشتن
scribble, scrawlبا شتاب نوشتن
scrawlنامرتب وغیر استادانه نقاشیکردن
scrawl, sprawl, straddleگشاد نشستن

ترجمه آنلاین

خراشیدن

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.