صورت، برنامه، فهرست، جدول، برنامه زمانی، جدول زمانی، فرانما، زمان بندی کردن، در برنامه گذاردن، برنامه ریزی کردن، صورت یا فهرستی ضمیمه کردن سایر معانی: (معمولا ضمیمه ی ورقه ی خرید یا وصیت نام ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تدوین زمانبندی [مدیریت پروژه] تعیین زمانبندی پروژه براساس ترتیب و دیرش فعالیتها و نیاز به منابع
واژههای مصوب فرهنگستان
مدیریت زمانبندی [مدیریت پروژه] مدیریت و بازآرایی فعالیتها در زمانبندی پروژه برای اصلاح و ارتقای نتیجه
[حسابداری] صورت ریز بستانکاران، جدول بستانکاران
برنامۀ تقویت [روانشناسی] برنامهای در شرطیسازی که معین میکند چه مواردی از پاسخ تقویت شود
[حسابداری] برنامه کار
بازنگری زمانبندی [مدیریت پروژه] اِعمال تغییر در منطق شبکه یا در منابع، در چارچوب زمانبندی، که به بازترسیم کل یا بخشی از شبکه زمانبندی منجر شود ...
انحراف از زمانبندی [مدیریت پروژه] تفاوت بین پایان زمانبندیشده و پایان واقعی هر فعالیت
ظرفیت برنامهای خط [حملونقل درونشهری - جادهای] حجم جابهجایی در یک خط، در هر ساعت، در جهت مشخص، براساس برنامۀ تنظیمشدۀ قبلی ...
شبکه زمانبندیشده [مدیریت پروژه] شبکهای از فعالیتهای پروژه که برای آن برنامه زمانبندی تدوین شده است
جدول تقاضای همافزود [اقتصاد] جدولی که بهازای هر سطح درآمد ملی، سطح کلی تقاضای همافزود را نشان میدهد
[حسابداری] جدول زمان بندی مطالبات